امروز دو ماه و یه هفته ته
سلام جیگرم بازم خوابت کردم و اومدممممممم الانه دیگه بابایی هم می رسه عزیزم چهارشنبه 21 تیر دومین روز سه ماهگیت بود و وقت واکسنت...خیلی روز بدی بود وقتی گریه هات یادم میاد تنم می لرزه منم باهات گریه کردم فدای پای مخملیت شم که اینقدر درد داشت....بعدشم دوشب بیدار بودم بالا سذت که تب نکنی ..عزیزم چه آسونه به خاطر تو شب رو تا صبح بیدار بودن...قرار شد یه کم بابا بخوابه من کشیک بدم بعد بیدارش کنم و من یه کم بخوابم ...کشیک واسه اینکه مدام دماتو بگیریم و پاشویه ت کنیم که تب نکنی....خوب بابایی خوابید اما تا صبح دلم نیومد بیدارش کنم تا اینکه ساعت6 خودش بیدار بود برام اصلا سخت نبود بیدار موندن برای تووووو...خودم هم باورم نمیشه این همه عاشقتم ...
نویسنده :
مامان آیدین
16:04